loading...
اجتماع مردم بخش رودخانه و شهر زیارتعلی
أب و هوا
H@F€Z بازدید : 181 چهارشنبه 04 دی 1392 نظرات (0)

شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد.

 

93 “مروری بر زندگی سردار شهید حاج علی حاجبی”

برای دیدن ادامه متن به ادامه مطلب بروید!

علی حاجبی در اوایل بهار سال ۱۳۴۱در خانواده ای مستضعف و ستمدیده اما با عزت، مذهبی و غلام عزاخانه های حسین بن علی (ع) و عاشق پاک باخته قمر بنی هاشم(ع)  در روستای رودخانه چشم به جهان گشود.

پدر نام وی را در ابتدا خان محمد می گذارد اما همین که او به سن ۵ سالگی می رسد متوجه ستم و ظلم عوامل دست نشانده ی پهلوی می شود به همین جهت پدر را مجبور می سازد که نام وی را تغییر دهد.

به این سبب نام او را علی می گذراند. دوران ابتدایی را در روستای رودخانه به پایان می رساند وبه سبب پشتکاری که داشت تصمیم به ادامه تحصیل می گیرد. بندرلنگه مقصد بعدی او برای گذراندن مقطع راهنمایی بود. به دلیل فقر مالی مجبور بود تابستان ها در همان بندرلنگه به کارگری بپردازد.

دوران تحصیل او در مقطع راهنمایی مصادف بود با شکل گیری انقلاب اسلامی و برای اینکه بتواند در متن حرکت های انقلاب قرار گیرد و از طرفی به ادامه تحصیل در رده ی دبیرستان هم بپردازد به شهرستان زرندکرمان می رود. باشروع تجاوز رژیم بعثی عراق به خاک ایران ، ترجیح می دهد درس را رها کرده و وارد سپاه شود تا از این طریق عازم جبهه شود.

دوران حضور درجبهه

علی حاجبی در سال۱۳۵۹ وارد جبهه های جنگ حق علیه باطل می شود. در ابتدا چون سازمان سپاه آنچنان شکل نگرفته بود، در جنگهای نامنظم دکتر چمران شرکت می کند و پس از شهادت دکتر چمران وبا شکل گیری گردانها و تیپهای سپاه و بسیج ، علی به عنوان نیروی زرهی وارد تشکیلات ثارالله می شود.

در خاطراتی که از عشق علی به دکتر چمران نقل می کنند ذکر این نکته کافیست که هر زمان از مسیر سوسنگرد دهلاویه عبور می کرد غیر ممکن بود از ماشین پیاده نشود و برایش در آن صحرا  فاتحه نخواند و ادای احترام ننماید.

اما دوران حضور او در لشکر ۴۱ ثارالله ، بخش اعظم زمان حضور وی را در جنگ شامل می شود. در ابتدا به عنوان نیروی زرهی و پس از گذشت مدت کوتاهی در این قسمت با توجه به موفقیتهایی که در ماموریتها کسب کرد و همچنین استعدادی که در وی وجود داشت او را به عنوان مسئول مخابرات لشکر منصوب می کنند. در این مدت پس از گذشت زمان کوتاهی ، مخابرات لشکر را متحول می سازد و آن چه که خود شهید در قسمتی از صحبتهایش قبل از شهادت می گوید ، یکی از دغدغه های مسئولین لشکر در زمان استقرار در یک منطقه ، عدم استفاده از ارتباط بی سیم و جایگزینی دستگاه های با سیم و برقراری ارتباط بود که برای این منظور از تلفن های صحرایی قورباغه ای استفاده می شد و برای این که ارتباط بین مقرها برقرار شود نیاز بود که به همه ی این سنگرها سیم کشیده شود.

برای این منظور مشکلات زیادی به سبب کشیدن این سیمها و از طرفی حجم زیاد نیرویی که لازم بود این قرقره های سیم را روی زمین بکشند و تلفاتی که در این راه مخابرات لشکر متحمل می شد و پس از مدت کوتاهی هم بر اثر انفجارات ناشی از گلوله های خمپاره و بعضا بمبارانها ، این سیمها به سبب اینکه  روی خاک بودند قطع میشد ؛ این معضل علی حاجبی را به چاره اندیشی وامی دارد و نهایتا به این نتیجه می رسد که این کار را مکانیزه کند. ودر همان منطقه عملیاتی با استفاده از قطعات اسقاطی بولدوزر و لودر سیستمی را طراحی می کند که بر روی تراکتور نصب می شود و قرقره های سیم را می چرخاند.

از طرفی هم سیم را چهل تا پنجاه سانتی متر در دل زمین قرار می داد و همزمان هم روی آنرا با خاک پر می کرد و در مدت زمان کوتاهی یک نفر با یک تراکتور می توانست سیم بین مقرهای لشکر را بکشد. چنین استعدادها و توانایی ها در علی حاجبی ،  فرمانده لشکر را بر آن  می دارد که مسئولیت راه اندازی یگان دریایی و فرماندهی این یگان را بطور همزمان به علی بدهد. در این زمان و قبل از عملیات والفجر۸  ،علی یکی از بهترین و موفقترین یگانهای دریایی را برای بچه های ثارالله راه اندازی می کند و به خاطر این موفقیت در انجام ماموریت محوله و از طرفی شهادت سردار رشید اسلام محمد نصراللهی (معاونت وقت ستاد لشکر) در منطقه ی عملیاتی والفجر۸  در تاریخ ۶/۱۲/۶۴ ، معاونت ستاد لشکر ۴۱ ثارالله هم به علی سپرده می شود.

همرزمان علی می گویند در حقیقت علی بازوی پر توان لشکر غیور ثارالله بود و همه ی مسئولین در این مدت به او لطف و عنایت خاصی داشتند و هیچ وقت حب دنیا و مادیات نتوانست او را جلب کند.

حضور در سرزمین وحی

علی پس از پنج سال حضور مداوم در جبهه و گذشتن از تمام تجملات و دلبستگی های دنیوی و تهذیب نفس در مرداد ماه سال۶۴ به سرزمین وحی رفت.

قداست لباس سبز سپاه

همرزمان حاج علی می گویند که ما کمتر دیده بودیم در منطقه عملیاتی با لباس سبز حاضر شود و همیشه با لباس خاکی در ماموریتها حاضر می شد. اما همه دو بار حاج علی را با لباس سبز سپاه دیدند. یکی شبی که در مراسم ازدواج خود بر سر سفره عقد حاضر شد و دیگر در عملیات کربلای یک در منطقه مهران….

ویژگی های اخلاقی

علی جوانی خوش خلق و مهربان بود . در پوشش بسیار ساده پوش و کمتر لباس نو می پوشید و همیشه سعی می کرد لباسهای کهنه و چند ساله خود را استفاده نماید.

در احترام به پدر و مادر بی مثال بود. در مرخصی هایش اولین کسانی که به دیدارشان می رفت پدر و مادرش بودند. (هر چند مرخصی هایش بسیار کوتاه بود) کمتر اتفاق می افتاد که بیش از ۷۲ ساعت و نهایتا در صورت ضرورت (آنهم به خاطر کارهای جبهه از قبیل مهیا کردن موتور قایق و…) یک هفته به مرخصی بیاید. و در این مدت کوتاه حضورش در محل ، یکی از برنامه هایش سرکشی به تمام فامیل بودکه این خصوصیتش زبانزد نیز بود.

شرکت در عملیات ها

علی حاجبی، نزدیک به ۵ سال حضور فعال و مستمر خود در یگان رزم در عملیاتهای مختلفی شرکت داشتند از جمله:

۱٫ عملیات بزرگ ثامنالائمه

۲٫ عملیات طریق القدس

۳٫ عملیات عقیل حرم

۴٫ عملیات والفجر مقدماتی

۵٫ عملیات والفجر یک

۶٫ عملیات والفجر دو

۷٫ عملیات والفجر سه

۸٫ عملیات والفجر چهار

۹٫ عملیات خیبر

۱۰٫ عملیات عاشورا

۱۱٫ عملیات بدر

۱۲٫ عملیات والفجر هشت

۱۳٫ عملیات آزادسازی مهران

۱۴٫ کربلای یک که به درجه رفیع شهادت نائل میشوند.

ازدواج

علی حاجبی با توجه به روحیات مذهبی و دینیاش به جا آوردن سنت الهی در امر ازدواج در سن ۲۲ سالگی یعنی در مهر ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که دل در گرو جبهه داشت ازدواج کرد.

و از آنجا که برای انتخاب یک همسری شایسته یکسری ملاکها و معیارهای اسلامی در نظر داشت و برای دوستانش در جبهه مطرح کرده بود، که اگر با این شرایط و ملاکها باشد حاضرم ازدواج کنم و با راهنمایی یکی از دوستان جبهه که مدتهای زیادی با ایشان در جبهه و همسنگر بودند و شناخت کافی نسبت به اخلاقیات ایشان داشتند به حاج علی پیشنهاد میکنند که با این روحیات و خصوصیات شما من خانوادهای در شهرستان بم سراغ دارم اگر مایل باشید از نزدیک با آن خانواده و دختر صحبت کنید.

در شب اول ازدواجش لباس سبز مقدس سپاه را بر تن می کند  و می گوید عروسی واقعی من آن روزیست که با همین لباس سبز و مقدس سپاه به شهادت برسم و شهادت را بدست بیاورم چون شهادت نصیب هر کسی نمیشود، شهادت آن درجه و مقام والایی است که انسان باید آن را به دست بیاورد، شهید عزیز حاجبی با اینکه متأهل بود و صاحب فرزند، ولی دلبستگی آن سردار اسلام به جبهه بیشتر بود تا خانواده، موفقیت در زندگی زناشوئی برایش یک امر مهم بود که خدای متعال یک همسر آگاه و بیدار و خداشناس و مذهبی با تلاش خود ایشان برایش مهیا نمود و در این مدت خدمت در یگان رزم، همفکر و هم عقیده و همرزم با شهید بود.

با اینکه این سردار بزرگ مسئولی تهای زیادی در جنگ داشتند و کمتر به خانه سر میزدند و در نهایت به همسرش پیشنهاد میکند که اگر مایل باشید با هم به اهواز برویم و در آنجا خانهای از لشکر اجاره میکنیم و در کنار خودم باشید، و همسرش قبول میکند و به اهواز میآیند و مدتی را در آنجا زندگی میکنند ، ولی باز هم شهید حاجبی نسبت به دیگر دوستانش که در یک ساختمان بودند کمتر به خانه میآید و همیشه در فکر طرح و برنامهریزی کار جنگ بود و با اینکه همسرش با فرزندش در اهواز بودند ولی آرزو داشتند که شهید حاجبی را از نزدیک به نحوی زیارت کنند ولی همسر ایثارگر و دلیر و شجاع ایشان هم این مشکلات و مسائل شهید را درک میکردند و علت نیامدن به منزل را مشغله زیاد کارش میدانستند و خیلی هم خوشحال و راضی بودند و خیلی با صبر و حوصله و تحمل در برابر مشکلات در چند صباحی که با شهید عزیز در زندگی همراه بودند.

شهادت

هیچ نوشته یا صحبتی از علی حاجبی موجود نیست که در آن خالصانه از خدای خود درخواست توفیق شهادت ننماید و هرگاه خبر شهادت همرزمی به وی می رسید از عمق دل بی تابی می کرد که همه رفتند و ما ماندیم. نوشته ای در این خصوص از خود شهید هست که گفته: “در اینجا جان را هم از انسان سخت می گیرند. یعنی آنکه باید خود نیز تلاش کنی که جان بدهی و هم آنقدر سختی و فشار بر انسان وارد می شود تا اینکه بتواند لذت لقاءالله را با تمام وجود حس کند و رخت بربندد”

در جایی مادر شهید نقل میکند که یک روز که برای دیدن ما به مرخصی آمده بود به او گفتم علی تو حالا ۵ ساله توی جبهه ای دیگه دینت رو ادا کردی…. با شنیدن این حرف  اشک در چشمان علی حلقه می زند و می گوید:((مادر! می توانم یک خواهش از شما بکنم)) مادر می گوید بله و علی ادامه می دهد: ((تا زمانی که تو و پدر برای شهادت من دعا نکنید خدا این توفیق را به من نمی دهد.)) و ملتمسانه در همان جا از پدر و مادر می خواهد که برای شهادتش دعا کنند.

بالاخره روز ملاقات رسید و در عملیات کربلای یک در منطقه مهران ابتدا از ناحیه پا زخمی می شود و برای مداوا به پشت جبهه منتقل می شود. اما پس از اینکه مداوای اولیه روی او انجام می شود دوباره خود را به خط مقدم می رساند.

در نزدیکی های ظهر روز ۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ بر اثر اصابت ترکش گلوله خمپاره به قسمت چپ ناحیه سینه به لقاءالله می پیوندد و پیکر مطهرآن سردار بزرگ به شهرستان کرمان به همراه دیگر شهدا انتقال می یابد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد .

ایسنا

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام گزينه براى داشتن شهرى آباد حياتى است???
    آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 23
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 165
  • بازدید ماه : 145
  • بازدید سال : 1,558
  • بازدید کلی : 35,342
  • کدهای اختصاصی